×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

beautiful stories

× در این وبلاگ می خوام داستانهای زیبا رو براتون به یادگار بذارم ولی به شرطی که کمکم کنید
×

آدرس وبلاگ من

vahidyeganeh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/vahidyeganeh

دوستي واقعي

دو دوست در بيابان همسفر بودند. در طول راه با هم دعوا كردند. يكي به ديگري سيلي زد. دوستي كه صورتش به شدت درد گرفته بود بدون هيچ حرفي روي شن نوشت: � امروز بهترين دوستم مرا سيلي زد�.
آنها به راهشان ادامه دادند تا به چشمه اي رسيدند و تصميم گرفتند حمام كنند.
ناگهان دوست سيلي خورده به حال غرق شدن افتاد. اما دوستش او را نجات داد.
او بر روي سنگ نوشت:� امروز بهترين دوستم زندگيم را نجات داد .�
دوستي كه او را سيلي زده و نجات داده بود پرسيد:� چرا وقتي سيلي ات زدم ،بر روي شن و حالا بر روي سنگ نوشتي ؟� دوستش پاسخ داد :�وقتي دوستي تو را ناراحت مي كند بايد آن را بر روي شن بنويسي تا بادهاي بخشش آن را پاك كند. ولي وقتي به تو خوبي مي كند بايد آن را روي سنگ حك كني تا هيچ بادي آن را پاك نكند.�

جمعه 8 بهمن 1389 - 7:59:09 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم