×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

beautiful stories

× در این وبلاگ می خوام داستانهای زیبا رو براتون به یادگار بذارم ولی به شرطی که کمکم کنید
×

آدرس وبلاگ من

vahidyeganeh.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/vahidyeganeh

فقر واقعي

روزي يك مرد ثروتمند، پسر بچه كوچكش را به يك ده برد تا به او نشان دهد مردمي كه در آنجا زندگي مي كنند چقدر فقير هستند. آنها يك روز و يك شب را در خانه محقر يك روستايي به سر بردند.
در راه بازگشت و در پايان سفر، مرد از پسرش پرسيد: �نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟�
پسر پاسخ داد: �عالي بود پدر!�
پدر پرسيد: �آيا به زندگي آنها توجه كردي؟�
پسر پاسخ داد: �فكر مي كنم!�
پدر پرسيد: �چه چيزي از اين سفر ياد گرفتي؟�
پسر كمي انديشيد و بعد به آرامي گفت: �فهميدم كه ما در خانه يك سگ داريم و آنها چهار تا. ما در حياطمان فانوسهاي تزئيني داريم و آنها ستارگان را دارند. حياط ما به ديوارهايش محدود مي شود اما باغ آنها بي انتهاست!�
در پايان حرفهاي پسر، زبان مرد بند آمده بود. پسر اضافه كرد: �متشكرم پدر كه به من نشان دادي ما واقعا چقدر فقير هستيم!�

جمعه 8 بهمن 1389 - 8:00:11 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم